[قید]

closely

/ˈkloʊ.sli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more closely] [حالت عالی: most closely]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌طور نزدیکی

  • 1.English and German are closely related.
    1. زبان انگلیسی و آلمانی به‌طور نزدیکی (با یکدیگر) مرتبط هستند.

2 به‌دقت

مترادف و متضاد carefully
  • 1.We watched her closely.
    1. ما به‌دقت او را نگاه کردیم.

3 بلافاصله

  • 1.Elke came into the room, closely followed by her children.
    1. "الک" وارد اتاق شد، بلافاصله پشت سرش بچه‌هایش آمدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان