[اسم]

clutter

/ˈklʌtər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خرت و پرت آت و آشغال

  • 1.I can't stand all this clutter!
    1. من نمی‌توانم این همه خرت و پرت را تحمل کنم!
  • 2.The attic is full of clutter!
    2. اتاق زیر شیروانی پر از آت و آشغال است!

2 شلوغی درهم‌ریختگی، بی‌نظمی

  • 1.He liked to work amidst clutter.
    1. او دوست داشت در میان شلوغی [بی‌نظمی] کار کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان