Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سکه
2 . ساختن (واژه یا عبارت زبانی)
3 . سکه زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
coin
/kɔɪn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سکه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سکه
مسکوک
مترادف و متضاد
bit
piece
1.gold coins
1. سکههای طلا
[فعل]
to coin
/kɔɪn/
فعل گذرا
[گذشته: coined]
[گذشته: coined]
[گذشته کامل: coined]
صرف فعل
2
ساختن (واژه یا عبارت زبانی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
واژه سازی
1.He was the first to coin the motto ‘Make Love, Not War’.
1. او اولین کسی بود که شعار «عشق بورز، نه جنگ» را ساخت.
3
سکه زدن
تصاویر
کلمات نزدیک
coil spring
coil
coiffure
coif
cohosh
coin-operated
coinage
coincide
coincidence
coincident
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان