[صفت]

coincidental

/koʊˌɪnsəˈdɛntəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more coincidental] [حالت عالی: most coincidental]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تصادفی اتفاقی

معادل ها در دیکشنری فارسی: اتفاقی تصادفی
  • 1.Meeting him was purely coincidental.
    1. دیدن او [ملاقات با او] کاملا تصادفی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان