[قید]

coincidentally

/koʊˌɪnsɪˈdɛntəli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (بطور) تصادفی تصادفا

معادل ها در دیکشنری فارسی: تصادفا تصادفی
  • 1.her father coincidentally met my mother.
    1. پدر او (بطور) تصادفی مادر مرا دید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان