Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وارد شدن
2 . به ارث بردن
3 . شروع به کار کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to come into
/kʌm ˈɪntuː/
فعل گذرا
[گذشته: came into]
[گذشته: came into]
[گذشته کامل: come into]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
وارد شدن
داخل شدن
1.Then the person who knocked comes into the room.
1. سپس فردی که در زده است داخل اتاق میشود.
2
به ارث بردن
1.She came into a fortune when her uncle died.
1. وقتی عمویش مرد، ثروتی به ارث برد.
3
شروع به کار کردن
به مرحله اجرا رسیدن
1.Our new system has come into operation.
1. سیستم جدید ما شروع به کار کردهاست.
2.The new motorway will come into operation next March.
2. بزرگراه جدید مارس بعدی شروع به کار خواهد کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
come in handy
come in for
come in a body
come in
come home
come into contact with
come into effect
come into sight
come into view
come naturally
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان