[صفت]

competitive

/kəmˈpet̬.ət̬.ɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more competitive] [حالت عالی: most competitive]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رقابتی

highly/fiercely/intensely ... competitive
بسیار/به‌طرز شدیدی/به‌شدت و... رقابتی
  • Advertising is an intensely competitive business.
    تبلیغات یک کسب‌وکار به‌شدت رقابتی است.
competitive games/sports...
بازی‌ها/ورزش‌ها و... رقابتی
  • Competitive sports encourage children to work together as a team.
    ورزش‌های رقابتی بچه‌ها را به کار کردن به صورت تیمی تشویق می‌کند.

2 رقابت‌جو

  • 1.She's very competitive.
    1. او بسیار رقابت‌جو است.
competitive with somebody/something
در رقابت با کسی/چیزی [رقیب با کسی/چیزی]
  • We need to work harder to remain competitive with other companies.
    ما باید بیشتر تلاش کنیم تا با سایر شرکت‌ها در رقابت بمانیم.
a competitive brother
برادری رقابت‌جو

3 ارزان نازل

معادل ها در دیکشنری فارسی: باصرفه
a shop selling clothes at competitive prices
یک مغازه که لباس‌هایی با قیمت ارزان می‌فروشد
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان