[اسم]

competition

/ˌkɑm.pəˈtɪʃ.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مسابقه

معادل ها در دیکشنری فارسی: مسابقه
مترادف و متضاد contest game match tournament
a music/photo/swimming ... competition
مسابقه موسیقی/عکاسی/شنا و...
to enter/win/lose a competition
وارد مسابقه شدن/مسابقه را بردن/باختن
  • She's entered a crossword competition.
    او وارد مسابقه حل جدول (کلمات متقاطع) شد.

2 رقابت

معادل ها در دیکشنری فارسی: رقابت
competition between/with somebody
رقابت بین/با کسی
  • 1. There is now intense competition between schools to attract students.
    1. هم اکنون رقابت تنگاتنگی برای جذب دانش‌آموز بین مدارس وجود دارد.
  • 2. We are in competition with four other companies for the contract.
    2. ما با چهار شرکت دیگر برای (امضای) آن قرارداد در رقابت هستیم.
competition for something
رقابت برای چیزی
  • Competition for the job was intense.
    رقابت برای کار شدید بود.
in the face of stiff competition
در رقابتی سخت
  • We won the contract in the face of stiff competition.
    ما قرارداد را در رقابتی سخت به نفع خود تمام کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان