Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رقیب
2 . هماورد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
competitor
/kəmˈpetɪtər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رقیب
حریف
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رقیب
مترادف و متضاد
challenger
contestant
opponent
rival
ally
1.We produce cheaper goods than our competitors.
1. ما به نسبت رقبایمان کالای ارزانتری تولید میکنیم.
our main competitor
رقیب اصلی ما
2
هماورد
شرکتکننده (در مسابقه)
1.Two of the competitors failed to turn up for the race.
1. دو نفر از شرکتکنندگان نتوانستند خود را به مسابقه برسانند.
تصاویر
کلمات نزدیک
competitiveness
competitive salary
competitive
competition
competing
compilation
compilation album
compile
compiler
complacency
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان