[فعل]

to complicate

/ˈkɑmpləˌkeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: complicated] [گذشته: complicated] [گذشته کامل: complicated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بغرنج کردن پیچیده کردن

  • 1.It will only complicate the situation if we invite his old girlfriend as well.
    1. اگر ما دوست دختر سابق او را دعوت کنیم تنها شرایط را بغرنج می‌کند.
  • 2.These new rules have complicated the tax system even further.
    2. این قوانین جدید سیستم مالیاتی را از این هم بیشتر پیچیده می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان