[اسم]

complicity

/kəmˈplɪsəti/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همدستی شریک جرم بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: همدستی گاوبندی
مترادف و متضاد collusion
  • 1.evident complicity between the two brothers
    1. همدستی آشکار بین دو برادر
  • 2.to be guilty of complicity in the murder
    2. متهم به همدستی در قتل
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان