[فعل]

to confuse

/kənˈfjuz/
فعل گذرا
[گذشته: confused] [گذشته: confused] [گذشته کامل: confused]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گیج کردن پریشان کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آشفتن گیج کردن
مترادف و متضاد baffle bewilder
  • 1.You're confusing him!
    1. دارید او را گیج می‌کنید!

2 (کسی را با کس دیگر) اشتباه گرفتن (چیزی را با چیز دیگر) اشتباه گرفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: عوضی گرفتن
  • 1.I think you're confusing me with my sister, we look quite similar.
    1. فکر کنم شما مرا با خواهرم اشتباه گرفتید، ما خیلی شبیه هم هستیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان