[فعل]

to consume

/kənˈsum/
فعل گذرا
[گذشته: consumed] [گذشته: consumed] [گذشته کامل: consumed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مصرف کردن استفاده کردن، غذا خوردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تناول کردن صرف کردن مصرف کردن
مترادف و متضاد eat use
to consume something
چیزی مصرف کردن
  • 1. He consumes huge amounts of bread with every meal.
    1. او در هر وعده غذایی مقدار بسیار زیادی نان مصرف می‌کند [می‌خورد].
  • 2. Our high living standards cause our current population to consume 25 percent of the world's oil.
    2. معیارهای سطح بالای زندگی ما باعث شده جمعیت اخیر ما 25 درصد نفت دنیا را مصرف کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان