[اسم]

conviction

/kənˈvɪkʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محکومیت مجرمیت

معادل ها در دیکشنری فارسی: محکومیت مجرمیت
  • 1.She has several previous convictions for burglary.
    1. او چندین محکومیت قبلی برای سرقت دارد.
  • 2.The conviction of the three demonstrators has caused public outrage.
    2. محکومیت سه تظاهرکننده منجر به خشم عمومی شده‌است.

2 اعتقاد راسخ عقیده محکم

معادل ها در دیکشنری فارسی: ایقان
religious convictions
اعتقادات راسخ مذهبی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان