Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . در آغوش گرفتن
2 . آغوش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to cuddle
/ˈkʌdəl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: cuddled]
[گذشته: cuddled]
[گذشته کامل: cuddled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
در آغوش گرفتن
نوازش کردن، بغل کردن
1.He cuddled his favorite teddy bear.
1. او خرس عروسکی مورد علاقه اش را در آغوش گرفت.
2.She cuddled the infant before bedtime.
2. او آن نوزاد را قبل از وقت خواب بغل کرد.
[اسم]
cuddle
/ˈkʌdəl/
قابل شمارش
2
آغوش
بغل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آغوش
بغل
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cucurbita maxima
cucumber soup
cucumber
cuckoo
cuboid
cuff
cufflink
cuisine
cuke
cul-de-sac
کلمات نزدیک
cud
cucumber
cuckoo clock
cuckoo
cuckold
cuddle up
cuddly
cudgel
cudgel one's brains
cue
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان