Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رفو کردن (لباس)
2 . جای رفو (لباس)
3 . لعنتی
4 . اَه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to darn
/dˈɑːɹn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: darned]
[گذشته: darned]
[گذشته کامل: darned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رفو کردن (لباس)
دوختن (پارگی لباس)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رفو کردن
to darn socks
سوراخ جوراب را دوختن
[اسم]
darn
/dˈɑːɹn/
قابل شمارش
2
جای رفو (لباس)
جای دوخت، جای بخیه
a sweater with darns in the elbows
یک ژاکت با چند جای رفو در آرنجها
[صفت]
darn
/dˈɑːɹn/
غیرقابل مقایسه
3
لعنتی
کوفتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لعنتی
informal
مترادف و متضاد
damn
darned
1.The darn fool got lost on the way.
1. آن احمق لعنتی تو راه گم شد.
[حرف ندا]
darn
/dˈɑːɹn/
4
اَه
لعنتی
1.Darn it! I’ll have to do it all myself!
1. لعنت بهش! همهاش را باید خودم انجام دهم!
2.Darn! I forgot my keys!
2. اَه! کلیدهایم را فراموش کردم!
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
darkness
darkly
darkling groung beetle
darkling beetle
darken
dart
dart board
dart player
dartboard
darts
کلمات نزدیک
darling
darlene
darkroom
darkness
darkly
darrell
darren
darryl
dart
dartboard
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان