Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دادهها
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
data
/ˈdeɪt̬.ə/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دادهها
اطلاعات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اطلاعات
specialized
مترادف و متضاد
facts
information
statistics
1.After studying the data, we were able to finish our report.
1. بعد از بررسی دادهها، توانستیم گزارش را کامل کنیم.
2.The data about the bank robbery were given to the F.B.I.
2. دادههای مربوط به دزدی از بانک به پلیس افبیآی داده شد.
3.Unless you are given all the data, you cannot do the math problem.
3. شما نمیتوانید مسئله ریاضی را حل کنید، مگر اینکه تمام اطلاعات را به شما داده باشند.
تصاویر
کلمات نزدیک
dastardly
dashing
dasher
dashed
dashboard
data bank
data processing
data protection
data retrieval
data set
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان