[فعل]

to declaim

/dɪˈkleɪm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: declaimed] [گذشته: declaimed] [گذشته کامل: declaimed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با صدای بلند قرائت کردن دکلمه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دکلمه کردن
مترادف و متضاد speak loudly
  • 1.He declaimed against the evils of alcohol.
    1. او علیه مضرات الکل (متنی) دکلمه کرد.
  • 2.She declaimed the famous opening speech of the play.
    2. او سخنرانی اول نمایش نامه را با صدای بلند قرائت کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان