Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تأخیر داشتن
2 . تأخیر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to delay
/dɪˈleɪ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: delayed]
[گذشته: delayed]
[گذشته کامل: delayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تأخیر داشتن
عقب انداختن، به تعویق انداختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به تاخیر انداختن
واماندن
پشت گوش انداختن
مترادف و متضاد
detain
hold up
slow down
hurry
1.My plane was delayed an hour.
1. (پرواز) هواپیمای من یک ساعت تأخیر داشت.
to delay something
چیزی را عقب انداختن
Could we delay the meeting a few days?
میتوانیم چند روز جلسه را عقب بیندازیم؟
to delay doing something
انجام کاری را به تعویق انداختن
He delayed telling her the news.
او دادن خبر به او را به تعویق انداخت.
[اسم]
delay
/dɪˈleɪ/
قابل شمارش
2
تأخیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتظار
تاخیر
تعویق
درنگ
دیرکرد
وقفه
معطلی
مترادف و متضاد
hold-up
waiting period
long/short delay
تأخیر طولانی/کوتاه
An accident caused long delays on the Interstate.
یک تصادف باعث تأخیر طولانی در بزرگراه بین ایالتی شد.
delay in something/doing something
تأخیر در چیزی/انجام کاری
1. There has been a delay in the book's publication.
1. در انتشار کتاب تأخیری پیش آمدهاست.
2. We apologize for the delay in answering your letter.
2. ما بهخاطر تأخیر در پاسخ دادن به نامه شما عذرخواهی میکنیم.
a delay of two hours/a two-hour delay
تأخیر دو ساعته
تصاویر
کلمات نزدیک
del
dekko
dejection
dejected
deject
delayed
delectable
delectation
delegate
delegation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان