[فعل]

to delay

/dɪˈleɪ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: delayed] [گذشته: delayed] [گذشته کامل: delayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تأخیر داشتن عقب انداختن، به تعویق انداختن

مترادف و متضاد detain hold up slow down hurry
  • 1.My plane was delayed an hour.
    1. (پرواز) هواپیمای من یک ساعت تأخیر داشت.
to delay something
چیزی را عقب انداختن
  • Could we delay the meeting a few days?
    می‌توانیم چند روز جلسه را عقب بیندازیم؟
to delay doing something
انجام کاری را به تعویق انداختن
  • He delayed telling her the news.
    او دادن خبر به او را به تعویق انداخت.
[اسم]

delay

/dɪˈleɪ/
قابل شمارش

2 تأخیر

مترادف و متضاد hold-up waiting period
long/short delay
تأخیر طولانی/کوتاه
  • An accident caused long delays on the Interstate.
    یک تصادف باعث تأخیر طولانی در بزرگراه بین ایالتی شد.
delay in something/doing something
تأخیر در چیزی/انجام کاری
  • 1. There has been a delay in the book's publication.
    1. در انتشار کتاب تأخیری پیش آمده‌است.
  • 2. We apologize for the delay in answering your letter.
    2. ما به‌خاطر تأخیر در پاسخ دادن به نامه شما عذرخواهی می‌کنیم.
a delay of two hours/a two-hour delay
تأخیر دو ساعته
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان