[فعل]

to delegate

/ˈdɛləgət/
فعل گذرا
[گذشته: delegated] [گذشته: delegated] [گذشته کامل: delegated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سپردن (مسئولیت) دادن (حق)، نماینده کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: وکالت دادن
مترادف و متضاد assign entrust
  • 1.she must learn to delegate routine tasks to others.
    1. او باید بیاموزد که وظایف پیش پا افتاده را به دیگران بسپرد.
[اسم]

delegate

/ˈdɛləgət/
قابل شمارش

2 نماینده

مترادف و متضاد representative
  • 1.Congress delegates rejected the proposals.
    1. نمایندگان کنگره آن طرح را رد کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان