Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سپردن (مسئولیت)
2 . نماینده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to delegate
/ˈdɛləgət/
فعل گذرا
[گذشته: delegated]
[گذشته: delegated]
[گذشته کامل: delegated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سپردن (مسئولیت)
دادن (حق)، نماینده کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وکالت دادن
مترادف و متضاد
assign
entrust
1.she must learn to delegate routine tasks to others.
1. او باید بیاموزد که وظایف پیش پا افتاده را به دیگران بسپرد.
[اسم]
delegate
/ˈdɛləgət/
قابل شمارش
2
نماینده
مترادف و متضاد
representative
1.Congress delegates rejected the proposals.
1. نمایندگان کنگره آن طرح را رد کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
delectation
delectable
delayed
delay
del
delegation
delete
delete an important file
deleterious
deletion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان