[اسم]

democracy

/dɪˈmɒk.rə.si/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دموکراسی مردم‌سالاری، حکومت مردمی

معادل ها در دیکشنری فارسی: دموکراسی مردم‌سالاری
  • 1.Democracy has been dead in my country for 50 years.
    1. دموکراسی در کشور من 50 سالی می‌شود که مرده است.

2 کشور برخوردار از دموکراسی

  • 1.We live in a democracy
    1. ما در کشوری برخوردار از دموکراسی زندگی می‌کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان