Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مستقر کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to deploy
/dɪˈplɔɪ/
فعل گذرا
[گذشته: deployed]
[گذشته: deployed]
[گذشته کامل: deployed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مستقر کردن
صف آرایی کردن، آرایش نظامی دادن
مترادف و متضاد
position forces
1.2000 troops were deployed in the area.
1. 2000 سرباز در منطقه مستقر شدند.
2.At least 5000 missiles were deployed along the border.
2. حداقل 5000 موشک در مرز صف آرایی شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
deplorably
deplete
depilatory
depilator
depiction
deposit
depository financial institution
depot
depress
depressed
کلمات نزدیک
deplore
deplorably
deplorable
depleted
deplete the ozone layer
deploy troops
deployment
depopulate
depopulation
deport
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان