Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اخراج کردن (از کشور میزبان)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to deport
/dɪˈpɔːrt/
فعل گذرا
[گذشته: deported]
[گذشته: deported]
[گذشته کامل: deported]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اخراج کردن (از کشور میزبان)
دیپورت کردن، بازگرداندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازگرداندن
دیپورت کردن
1.He was convicted of drug offences and deported.
1. او متهم به حمل موادمخدر و دیپورت شد.
2.Many refugees were forcibly deported back to the countries they had come from.
2. بسیاری از پناهندگان بهزور به کشورهایی که از آنجا آمده بودند، بازگردانده شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
depopulation
depopulate
deployment
deploy troops
deploy
deportation
deposal
depose
deposed
deposit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان