[اسم]

deportation

/ˌdipɔrˈteɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اخراج (از کشور میزبان) نفی بلد

معادل ها در دیکشنری فارسی: نفی بلد
  • 1.After being arrested, she faced deportation.
    1. پس از بازداشت شدن، او با اخراج روبه‌رو شد [پس از بازداشت شدن، او را از کشور میزبان اخراج کردند].
  • 2.Thousands of illegal immigrants are caught and deported every year.
    2. هرساله هزاران مهاجر غیرقانونی دستگیر و دیپورت می‌شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان