[فعل]

to depose

/dɪpˈoʊz/
فعل گذرا
[گذشته: deposed] [گذشته: deposed] [گذشته کامل: deposed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عزل کردن برکنار کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خلع کردن عزل کردن
  • 1.King Charles I was deposed from the English throne in 1646.
    1. شاه چارلز اول در سال 1646 از تخت سلطنت انگلستان برکنار شد.
  • 2.The president was deposed in a military coup.
    2. رئیس‌جمهور در یک کودتای نظامی عزل شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان