Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سپرده
2 . بیعانه
3 . ودیعه (پول)
4 . رسوب
5 . به حساب بانکی گذاشتن
6 . رسوب کردن
7 . سپردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
deposit
/dɪˈpɑːzɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سپرده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سپرده
مترادف و متضاد
advance payment
down payment
to make a deposit
سپردهگذاری کردن
Deposits can be made at any branch.
در هر شعبهای میتوانید سپرده بگذارید [در هر شعبهای میتوانید پول واریز کنید].
2
بیعانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیعانه
to pay a deposit on something
بیعانه برای چیزی پرداخت کردن
We paid a deposit on the car.
ما برای آن اتومبیل بیعانه پرداخت کردیم.
3
ودیعه (پول)
پول پیش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پول پیش
ودیعه
1.If you damage the apartment, they’ll keep your deposit.
1. اگر به آپارتمان صدمه بزنید، ودیعه شما را بر میدارند.
a deposit on something
ودیعه برای چیزی
We've put down a 5% deposit on the house.
ما ودیعهای 5 درصدی برای خانه پرداخت کردهایم.
to get one's deposit back
پول پیش خود را پس گرفتن
You'll get your deposit back when all the bills have been paid.
وقتی همه قبوض را پرداخت کرده باشید، پول پیش خود را پس خواهید گرفت.
4
رسوب
انباشت، تهنشین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رسوب
mineral/gold/coal... deposits
رسوب مواد معدنی/طلا/ذغالسنگ و...
fat deposits
انباشتهای چرب
[فعل]
to deposit
/dɪˈpɑːzɪt/
فعل گذرا
[گذشته: deposited]
[گذشته: deposited]
[گذشته کامل: deposited]
صرف فعل
5
به حساب بانکی گذاشتن
واریز کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
واریز کردن
گرو گذاشتن
to deposit money
پول واریز کردن
1. Millions were deposited in Swiss bank accounts.
1. میلیونها (دلار) به حسابهای بانک سوئیس واریز میشد.
2. You can withdraw and deposit money in any of our branches.
2. شما میتوانید در تمام شعب ما پول برداشت یا واریز کنید.
6
رسوب کردن
تهنشین شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رسوب کردن
to deposit something
چیزی رسوب کردن
Sand was deposited which hardened into sandstone.
شن رسوب کرد و بعد از سفت شدن تبدیل به ماسهسنگ شد.
7
سپردن
گذاشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سپردن
1.Guests may deposit their valuables in the hotel safe.
1. مهمانان میتوانند وسایل باارزش خود را در گاوصندوق هتل بگذارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
deposed
depose
deposal
deportation
deport
deposit account
deposition
depositor
depot
depp
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان