Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رشد کردن
2 . توسعه دادن
3 . دچار شدن (بیماری یا مشکل)
4 . ظاهر کردن (عکس و فیلم)
5 . ایجاد کردن
6 . اتفاق افتادن
7 . بهبود یافتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to develop
/dɪˈvel.əp/
فعل ناگذر
[گذشته: developed]
[گذشته: developed]
[گذشته کامل: developed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رشد کردن
رشد یافتن، پرورش یافتن، توسعه یافتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بالیدن
تحول یافتن
توسعه دادن
رشد کردن
مترادف و متضاد
evolve
grow
mature
1.The baby develops inside the mother for nine months.
1. بچه به مدت نه ماه در درون مادر رشد مییابد.
2.The child is developing normally.
2. بچه دارد بهطور عادی رشد میکند.
to develop from something into something
از چیزی به چیزی توسعه یافتن
The place has rapidly developed from a small fishing community into a thriving tourist resort.
این مکان بهسرعت از یک جامعه کوچک ماهیگیری به یک مکان گردشگری پررونق توسعه یافتهاست.
2
توسعه دادن
رشد دادن، گسترش دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آباد کردن
مترادف و متضاد
elaborate
expand
grow
to develop something
چیزی را توسعه دادن
1. She develops the theme more fully in her later books.
1. او این موضوع را در کتابهای بعدی خود کاملتر توسعه میدهد.
2. The management team developed the idea over a period of years.
2. تیم مدیریتی طی چندین سال این ایده را توسعه داد.
to develop something (from something) (into something)
چیزی را (از چیزی) (به چیزی) توسعه دادن
She developed the company from nothing.
او شرکت را از هیچچیز توسعه داد.
3
دچار شدن (بیماری یا مشکل)
گرفتن (بیماری)
مترادف و متضاد
catch
fall ill with
to develop something
دچار چیزی شدن/چیزی گرفتن
1. Her son developed asthma when he was two.
1. پسر او وقتی دو ساله بود، آسم گرفت.
2. The car developed engine trouble and we had to stop.
2. اتومبیل دچار مشکل موتوری شد و ما مجبور شدیم توقف کنیم.
3. The study showed that one in twelve women is likely to develop breast cancer.
3. تحقیق نشان داد که یک زن از دوازده زن احتمال دارد که دچار سرطان سینه شود.
4
ظاهر کردن (عکس و فیلم)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ظاهر کردن
to develop a film
فیلم ظاهر کردن
1. I had the film developed yesterday.
1. دیروز دادم این فیلم را ظاهر کردند.
2. Please develop this roll of film.
2. لطفا این حلقه (نوار) فیلم را ظاهر کن.
5
ایجاد کردن
تولید کردن، ساختن
مترادف و متضاد
make
produce
to develop something
چیزی تولید/ایجاد کردن/ساختن
1. A new type of painkilling drug has recently been developed.
1. نوعی جدید از داروی مسکن اخیراً تولید شده است.
2. Before computers were developed, analysis took a along time.
2. قبل از تولید [ساخته] شدن رایانه، تحلیلکردن زمان زیادی میبرد.
3. Scientists are developing new drugs all the time.
3. دانشمندان همواره در حال تولید داروهای جدید هستند.
4. The company develops and markets new software.
4. این شرکت، نرمافزارهای جدید تولید [توسعه] و به بازار عرضه میکند.
5. The site is being developed by a French company.
5. این مکان دارد توسط یک شرکت فرانسوی ساخته میشود.
6
اتفاق افتادن
روی دادن، رخ دادن، بهوجود آمدن
مترادف و متضاد
come about
happen
1.A crisis was rapidly developing in the Gulf.
1. بحرانی داشت بهسرعت در خلیج فارس رخ میداد [بهوجود میآمد].
2.A strange closeness developed.
2. نزدیکی عجیب بهوجود آمد.
3.We need more time to see how things develop before we take action.
3. به زمان بیشتری نیاز داریم تا ببینم که مسائل چگونه اتفاق میافتند، قبل از اینکه دست به عمل بزنیم.
7
بهبود یافتن
بهتر شدن
مترادف و متضاد
advance
evolve
progress
1.Their relationship has developed over a number of years.
1. طی چندین سال، رابطه آنها بهتر شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
devastation
devastating
devastated
devastate
devanagari
develop a particular liking for
develop a strong aversion
developed
developer
developing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان