Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وقف کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to devote
/dɪˈvoʊt/
فعل گذرا
[گذشته: devoted]
[گذشته: devoted]
[گذشته کامل: devoted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
وقف کردن
اختصاص دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وقف کردن
سر سپردن
نثار کردن
مترادف و متضاد
allocate
assign
give
sacrifice
1.He devoted his life to serving his family, friends, and neighbors.
1. او زندگی خود را وقف خدمت به خانواده، دوستان و همسایگانش کرد.
2.Over half his speech was devoted to the issue of saving Social Security.
2. بیش از نیمی از سخنان او به مسئله نجات امنیت اجتماعی اختصاص داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
devolve
devolution
devoid
devise
devious
devoted
devotedly
devotee
devotion
devour
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان