[فعل]

to devote

/dɪˈvoʊt/
فعل گذرا
[گذشته: devoted] [گذشته: devoted] [گذشته کامل: devoted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وقف کردن اختصاص دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: وقف کردن سر سپردن نثار کردن
مترادف و متضاد allocate assign give sacrifice
  • 1.He devoted his life to serving his family, friends, and neighbors.
    1. او زندگی خود را وقف خدمت به خانواده، دوستان و همسایگانش کرد.
  • 2.Over half his speech was devoted to the issue of saving Social Security.
    2. بیش از نیمی از سخنان او به مسئله نجات امنیت اجتماعی اختصاص داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان