[فعل]

to disappear

/ˌdɪs.əˈpɪr/
فعل ناگذر
[گذشته: disappeared] [گذشته: disappeared] [گذشته کامل: disappeared]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناپدید شدن محو شدن

مترادف و متضاد fade away pass from sight vanish appear reappear
to disappear behind/under/into ...
ناپدید شدن پشت/زیر/در (میان) و...
  • 1. He disappeared into the trees.
    1. او در میان درختان ناپدید شد.
  • 2. The sun disappeared behind a cloud.
    2. خورشید پشت ابری ناپدید شد.
to disappear from something
از جایی ناپدید شدن
  • The child disappeared from his home some time after four.
    بچه حوالی بعد از ساعت چهار از خانه ناپدید شد.

2 ناپدید کردن محو کردن

to disappear something
چیزی را ناپدید کردن
  • The magician disappeared my hat.
    (آن) شعبده‌باز، کلاهم را ناپدید کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان