[فعل]

to elucidate

/iˈluːsɪdeɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: elucidated] [گذشته: elucidated] [گذشته کامل: elucidated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روشن کردن توضیح دادن

مترادف و متضاد explain make clear
  • 1.He elucidated a point of grammar.
    1. او نکته ای دستوری را توضیح داد.
  • 2.Let me elucidate.
    2. بگذار توضیح دهم.
  • 3.The aim of the report is to elucidate the main points of the new regulations.
    3. هدف گزارش روشن کردن نکات اصلی مقررات جدید است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان