[فعل]

to embarrass

/ɪmˈbɛrəs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: embarrassed] [گذشته: embarrassed] [گذشته کامل: embarrassed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شرمنده کردن خجالت زده کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خجالت دادن شرمنده کردن
to embarrass somebody
کسی را خجالت‌زده کردن
  • Her questions about my private life embarrassed me.
    سوال او درباره زندگی شخصی‌ام مرا خجالت زده کرد.
it embarrasses somebody to do something
انجام کاری کسی را خجالت‌زده کردن
  • It embarrassed her to meet strange men in the corridor at night.
    ملاقات کردن با مردهای غریبه در راهرو در شب او را خجالت‌زده می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان