[فعل]

to encroach

/ɪnˈkroʊtʃ/
فعل ناگذر
[گذشته: encroached] [گذشته: encroached] [گذشته کامل: encroached]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تعدی کردن تجاوز کردن (به ملک و...)، غصب کردن

formal
  • 1.The growing town soon encroached on the surrounding countryside.
    1. شهر روبه‌رشد خیلی زود به مناطق روستایی اطراف تعدی کرد.

2 سوءاستفاده کردن بیش از حد استفاده کردن

disapproving formal
  • 1.I won't encroach on your time any longer.
    1. بیش از این از وقت شما سوءاستفاده نمی‌کنم [وقت شما را نمی‌گیرم].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان