[فعل]

to encounter

/ɪnˈkaʊntər/
فعل گذرا
[گذشته: encountered] [گذشته: encountered] [گذشته کامل: encountered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مواجه شدن روبرو شدن، برخورد کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: روبرو شدن مواجه شدن مقابله کردن
مترادف و متضاد come across meet run into something
to encounter something
به چیزی برخورد کردن
  • We encountered quite a few problems at the beginning.
    ما در آغاز با مشکلات زیادی مواجه شدیم.
to encounter somebody
با کسی رو به رو شدن [ملاقات کردن]
  • She was the most remarkable woman he had ever encountered.
    او خارق‌العاده‌ترین خانمی بود که تا به حال با او رو به رو شده بود.
[اسم]

encounter

/ɪnˈkaʊntər/
قابل شمارش

2 برخورد مواجهه

معادل ها در دیکشنری فارسی: برخورد دیدار مواجهه
encounter with somebody/something
برخورد با کسی/چیزی
  • an encounter with the police
    برخورد با پلیس
encounter between A and B
مواجهه بین (آ) و (ب)
  • The story describes the extraordinary encounter between a man and a dolphin.
    داستان مواجهه خارق‌العاده بین یک مرد و یک دلفین را توصیف می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان