[فعل]

to encompass

/ɛnˈkʌmpəs/
فعل گذرا
[گذشته: encompassed] [گذشته: encompassed] [گذشته کامل: encompassed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 در بر گرفتن شامل شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: احاطه کردن دربرداشتن فراگرفتن
  • 1.Her plan of the study encompasses every aspect of computer science.
    1. برنامه درسی او تمام جنبه های علوم کامپیوتر را در بر می گیرد.
  • 2.The festival is to encompass everything from music, theater, and ballet to literature, cinema, and the visual arts.
    2. جشنواره قرار است همه چیز را در بر بگیرد از موسیقی گرفته تا تئاتر، از باله تا ادبیات و سینما و هنرهای تجسمی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان