[فعل]

to encourage

/ɛnˈkɜrɪʤ/
فعل گذرا
[گذشته: encouraged] [گذشته: encouraged] [گذشته کامل: encouraged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تشویق کردن ترغیب کردن، انگیزه دادن

مترادف و متضاد cheer hearten inspire uplift discourage
to encourage somebody in something
کسی را در کاری تشویق کردن
  • My parents have always encouraged me in my choice of career.
    پدر و مادرم همیشه من را در انتخاب شغلم تشویقم کرده‌اند.
to encourage somebody
کسی را تشویق کردن
  • A valiant person rarely needs to be encouraged.
    یک فرد دلیر به‌ندرت نیاز به تشویق شدن دارد.
to encourage somebody to do something
کسی را به انجام کاری تشویق کردن
  • 1. Some unstable persons need to be encouraged to find a vocation.
    1. برخی انسان‌های بی‌ثبات نیاز به تشویق شدن دارند تا کاری پیدا کنند.
  • 2. We encouraged the coach to devise a plan for beating Jefferson High.
    2. ما مربی را تشویق کردیم تا نقشه‌ای برای شکست دادن (تیم) دبیرستان "جفرسون" بکشد.
to encourage doing something
به انجام کاری تشویق کردن

2 ترغیب کردن مجاب کردن

مترادف و متضاد coax persuade sway discourage dissuade
to be encouraged to do something
ترغیب شدن به انجام کاری
  • We were encouraged to learn foreign languages in school.
    ما ترغیب شده بودیم که زبان‌های خارجه در مدرسه بیاموزیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان