[فعل]

to entail

/ɛnˈteɪl/
فعل گذرا
[گذشته: entailed] [گذشته: entailed] [گذشته کامل: entailed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مستلزم بودن شامل بودن، در برداشتن

مترادف و متضاد involve necessitate require
  • 1.a situation which entails considerable risks
    1. وضعیتی که شامل خطرات قابل توجهی است
  • 2.Building a new fence entails tearing down the old one.
    2. ساختن یک حصار جدید مستلزم خراب کردن حصار قدیمی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان