Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مستلزم بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to entail
/ɛnˈteɪl/
فعل گذرا
[گذشته: entailed]
[گذشته: entailed]
[گذشته کامل: entailed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مستلزم بودن
شامل بودن، در برداشتن
مترادف و متضاد
involve
necessitate
require
1.a situation which entails considerable risks
1. وضعیتی که شامل خطرات قابل توجهی است
2.Building a new fence entails tearing down the old one.
2. ساختن یک حصار جدید مستلزم خراب کردن حصار قدیمی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
ent
ensure
ensuing
ensue
enslave
entangle
entente
enter
enter a competition
enteritis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان