[اسم]

entrance

/ˈen.trəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ورودی

معادل ها در دیکشنری فارسی: دخول در ورودی ورودی ورود مدخل
مترادف و متضاد door entry means of access exit
  • 1.I'll meet you at the main entrance.
    1. من تو را در ورودی اصلی ملاقات خواهم کرد.
  • 2.There are two entrances - one at the front and one around the back.
    2. دو ورودی وجود دارد - یکی در جلو و یکی اطراف عقب.
  • 3.They must have used the back entrance to the building.
    3. آنها احتمالا از ورودی پشتی ساختمان استفاده کرده اند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان