[فعل]

to envisage

/ɛnˈvɪzɪʤ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: envisaged] [گذشته: envisaged] [گذشته کامل: envisaged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیش‌بینی کردن انتظار داشتن

  • 1.I envisage that the work will be completed next year.
    1. من پیش‌بینی می‌کنم که (آن) کار سال آینده تکمیل خواهد شد.

2 تصور کردن

مترادف و متضاد envision
  • 1.I can't envisage her coping with this job.
    1. من نمی‌توانم تصور کنم که او با این شغل کنار بیاید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان