[اسم]

envy

/ˈen.vi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حسادت

معادل ها در دیکشنری فارسی: حسد رشک غبطه
مترادف و متضاد covetousness jealousy generosity
  • 1.Our envy of Nora's skating ability is foolish because with practice all of us could do as well.
    1. حسادت ما به توانایی اسکیت کردن "نورا" احمقانه است چون با تمرین همه می‌توانند به خوبی آن را انجام دهند.
[فعل]

to envy

/ˈen.vi/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: envied] [گذشته: envied] [گذشته کامل: envied]

2 حسادت کردن رشک بردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: غبطه خوردن
مترادف و متضاد be jealous of begrudge covet be glad for
  • 1.I envy her ability to talk to people she's never met before.
    1. من به توانایی او در صحبت کردن با افرادی که قبلا هرگز آنها را ندیده است، حسادت می‌کنم.
  • 2.She has always envied my success.
    2. او همیشه به موفقیت من حسادت کرده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان