[فعل]

to exhibit

/ɪgˈzɪbɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: exhibited] [گذشته: exhibited] [گذشته کامل: exhibited]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به نمایش گذاشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: به نمایش گذاشتن
formal
مترادف و متضاد display present put on show conceal hide
to exhibit something (at/in…)
چیزی را به نمایش گذاشتن (در ...)
  • 1. Kim frequently exhibited her vast knowledge of baseball before complete strangers.
    1. "کیم" اغلب دانش گسترده خود در زمینه بیسبال را در مقابل افراد غریبه به نمایش می‌گذاشت.
  • 2. The bride and groom exhibited their many expensive gifts.
    2. عروس و داماد هدایای گران‌قیمت خود را به نمایش گذاشتند.
[اسم]

exhibit

/ɪgˈzɪbɪt/
قابل شمارش

2 نمایشگاه نمایش

مترادف و متضاد exhibition public display show
  • 1.a big exhibit in Milan
    1. یک نمایشگاه بزرگ در میلان
  • 2.A million-dollar microscope is now on exhibit at our school.
    2. میکروسکوپ میلیون دلاری اکنون در نمایشگاه مدرسه ماست.
[عبارات مرتبط]
  • 1. شرکت‌کننده در نمایشگاه
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان