Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به نمایش گذاشتن
2 . نمایشگاه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to exhibit
/ɪgˈzɪbɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: exhibited]
[گذشته: exhibited]
[گذشته کامل: exhibited]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به نمایش گذاشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به نمایش گذاشتن
formal
مترادف و متضاد
display
present
put on show
conceal
hide
to exhibit something (at/in…)
چیزی را به نمایش گذاشتن (در ...)
1. Kim frequently exhibited her vast knowledge of baseball before complete strangers.
1. "کیم" اغلب دانش گسترده خود در زمینه بیسبال را در مقابل افراد غریبه به نمایش میگذاشت.
2. The bride and groom exhibited their many expensive gifts.
2. عروس و داماد هدایای گرانقیمت خود را به نمایش گذاشتند.
[اسم]
exhibit
/ɪgˈzɪbɪt/
قابل شمارش
2
نمایشگاه
نمایش
مترادف و متضاد
exhibition
public display
show
1.a big exhibit in Milan
1. یک نمایشگاه بزرگ در میلان
2.A million-dollar microscope is now on exhibit at our school.
2. میکروسکوپ میلیون دلاری اکنون در نمایشگاه مدرسه ماست.
[عبارات مرتبط]
exhibitor
1. شرکتکننده در نمایشگاه
exhibition
2. نمایشگاه
exhibitionist
3. عاشق جلب توجه
exhibition hall
4. سالن نمایشگاه
تصاویر
کلمات نزدیک
exhaustively
exhaustive
exhaustion
exhausting
exhausted
exhibition
exhibition hall
exhibitionism
exhibitionist
exhibitor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان