[اسم]

exile

/ˈeksaɪl/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تبعید

معادل ها در دیکشنری فارسی: تبعید نفی بلد
  • 1.He returned after 40 years of exile.
    1. او بعد از 40 سال تبعید بازگشت.
to be sent into exile
به تبعید فرستاده شدن [تبعید شدن]
to live in exile
در تبعید زندگی کردن

2 فرد تبعیدی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تبعیدی
  • 1.Many chose to live as exiles rather than face persecution.
    1. خیلی‌ها انتخاب کردند که به عنوان فرد تبعیدی زندگی کنند تا اینکه با ظلم و ستم مواجه شوند.
[فعل]

to exile

/ˈeksaɪl/
فعل گذرا
[گذشته: exiled] [گذشته: exiled] [گذشته کامل: exiled]

3 تبعید کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تبعید کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان