[فعل]

to exist

/ɪgˈzɪst/
فعل ناگذر
[گذشته: existed] [گذشته: existed] [گذشته کامل: existed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وجود داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بودن هست وجود داشتن
مترادف و متضاد be have existence prevail
  • 1.I feel like I've never existed and this life is no more than a dream.
    1. احساس می‌کنم که هرگز وجود نداشته‌ام و این زندگی رؤیایی بیش نیست.
  • 2.Poverty still exists in this country.
    2. هنوز فقر در این کشور وجود دارد.

2 زنده ماندن

  • 1.You can't exist without water for more than a week.
    1. شما نمی‌توانید بدون آب بیشتر از یک هفته زنده بمانید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان