[صفت]

expansive

/ɪkˈspænsɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more expansive] [حالت عالی: most expansive]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گسترده وسیع

معادل ها در دیکشنری فارسی: بسیط پهناور گسترده
expansive beaches
سواحل وسیع

2 مفصل جامع

an expansive definition
یک تعریف جامع

3 خوش‌رو صمیمی، خوش‌برخورد

  • 1.Hauser was in an expansive mood.
    1. "هوزر" رفتاری صمیمی داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان