[فعل]

to expropriate

/eksˈproʊprieɪt/
فعل گذرا
[گذشته: expropriated] [گذشته: expropriated] [گذشته کامل: expropriated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مصادره کردن سلب مالکیت کردن

formal specialized
  • 1.Their assets were expropriated by the government.
    1. دارایی‌های آنها توسط دولت مصادره شد.
  • 2.Those measures expropriated the landlords.
    2. آن اقدامات از صاحبخانه‌ها سلب مالکیت کرد.

2 غصب کردن به‌زور از آن خود کردن

formal
  • 1.The banker has been in jail since mid-May pending trial on charges of expropriating deposits.
    1. بانکدار از اواسط ماه مه به اتهام غصب کردن سپرده‌ها در زندان بوده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان