Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فهمیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to find out
/faɪnd aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: found]
[گذشته: found]
[گذشته کامل: found]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فهمیدن
خبردار شدن، با خبر شدن، پی بردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آگاه شدن
پی بردن
مترادف و متضاد
discover
learn
to find out about something/somebody
درباره [از] چیزی/کسی خبردار شدن
How did you find out about the party?
تو چطور راجع به مهمانی خبردار شدی؟
to find out something (about something/somebody)
چیزی فهمیدن (درباره چیزی/کسی)
I haven't found anything out about him yet.
من هنوز چیزی درباره او نفهمیدهام [نمیدانم].
to find out what/when...
فهمیدن اینکه چه/کی و...
1. I'll go find out what's going on outside.
1. من بروم تا خبردار شوم بیرون چه خبر است [میروم ببینم بیرون چه خبر است].
2. We need to find out why he's late.
2. ما باید بفهمیم او چرا دیر کردهاست.
to find out that…
فهمیدن اینکه ...
She found out that the train had been cancelled.
او فهمید که قطار لغو شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
find
finch
financier
financially savvy
financially
finder
findings
fine
fine art
fine kettle of fish
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان