[اسم]

flair

/flɛr/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سبک زیبا زیبایی، شکوه

  • 1.He played with great imagination and flair.
    1. او با تخیلی عالی و سبکی زیبا نواخت.
  • 2.It's a competent enough piece of writing but it lacks flair.
    2. آن یک نوشته خیلی خوب است اما سبک زیبایی ندارد.

2 استعداد (ذاتی) توانایی

معادل ها در دیکشنری فارسی: شم طبع
مترادف و متضاد aptitude talent
  • 1.She has a flair for languages.
    1. او در زبان استعداد دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان