[اسم]

flake

/fleɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دانه ذره، خرده

معادل ها در دیکشنری فارسی: ذره
huge flakes of snow
دانه‌های بزرگ برف
the flakes of croissant
خرده‌های کورسان (نان)

2 آدم غیرقابل اعتماد آدم غیرقابل اطمینان

informal
  • 1.Don't trust him. He is such a flake.
    1. به او اعتماد نکن. او آدم غیرقابل اعتمادی است.
[فعل]

to flake

/fleɪk/
فعل گذرا
[گذشته: flaked] [گذشته: flaked] [گذشته کامل: flaked]

3 پوسته پوسته شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پوسته پوسته شدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان