Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دانه
2 . آدم غیرقابل اعتماد
3 . پوسته پوسته شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
flake
/fleɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دانه
ذره، خرده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ذره
huge flakes of snow
دانههای بزرگ برف
the flakes of croissant
خردههای کورسان (نان)
2
آدم غیرقابل اعتماد
آدم غیرقابل اطمینان
informal
1.Don't trust him. He is such a flake.
1. به او اعتماد نکن. او آدم غیرقابل اعتمادی است.
[فعل]
to flake
/fleɪk/
فعل گذرا
[گذشته: flaked]
[گذشته: flaked]
[گذشته کامل: flaked]
صرف فعل
3
پوسته پوسته شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوسته پوسته شدن
تصاویر
کلمات نزدیک
flak
flair
flail
flagstone
flagship
flaky
flaky pastry
flamboyant
flame
flamenco
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان