[اسم]

flak

/flæk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تیراندازی ضدهوایی گلوله‌های توپخانه ضدهوایی

2 انتقاد شدید

informal
مترادف و متضاد censure strong criticism
  • 1.He's taken a lot of flak for his left-wing views.
    1. او به خاطر دیدگاه‌های چپی خود مورد انتقاد شدید قرار گرفته است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان