Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیدوام
2 . غیرموجه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
flimsy
/ˈflɪmzi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: flimsier]
[حالت عالی: flimsiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیدوام
سست، شل و ول
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوشالی
پیزری
بیدوام
مترادف و متضاد
rickety
flimsy structure
سازه [ساختمان] سست
a flimsy bookcase
یک قفسه کتاب بیدوام
2
غیرموجه
بیخود
1.He gave a flimsy excuse for being late.
1. او دلیلی غیرموجه [بهانهای بیخود] برای دیر کردنش ارائه داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
flight simulator
flight sergeant
flight recorder
flight path
flight officer
flinch
fling
flint
flip
flip one's lid
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان