Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رابطه عاشقانه کوتاه
2 . (با شدت) پرت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
fling
/flɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رابطه عاشقانه کوتاه
عشق و عاشقی زودگذر
1.We had a brief fling, but it’s over now.
1. ما یک رابطه عاشقانه کوتاه داشتیم، اما الان دیگر تمام شده است.
[فعل]
to fling
/flɪŋ/
فعل گذرا
[گذشته: flung]
[گذشته: flung]
[گذشته کامل: flung]
صرف فعل
2
(با شدت) پرت کردن
پرتاب کردن، انداختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرتاب کردن
پرت کردن
1.She flung her coat on the chair.
1. کتش را به روی صندلی پرت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
flinch
flimsy
flight simulator
flight sergeant
flight recorder
flint
flip
flip one's lid
flip out
flip phone
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان