[اسم]

fling

/flɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رابطه عاشقانه کوتاه عشق و عاشقی زودگذر

  • 1.We had a brief fling, but it’s over now.
    1. ما یک رابطه عاشقانه کوتاه داشتیم، اما الان دیگر تمام شده است.
[فعل]

to fling

/flɪŋ/
فعل گذرا
[گذشته: flung] [گذشته: flung] [گذشته کامل: flung]

2 (با شدت) پرت کردن پرتاب کردن، انداختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرتاب کردن پرت کردن
  • 1.She flung her coat on the chair.
    1. کتش را به روی صندلی پرت کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان